جغله ی مامان
سلام جغله ی مامان
الان که دارم از تو می نویسم یک سال و ٢٠ روزت هست خیلی بزرگتر شدی واسه خودت مردی شدی
وقتی ده ماهه بودی با کمک اشیا اطرافت مثل مبل و صندلی و ... می ایستادی وقتی ١١ ماهت شد با کمک همین وسایل راه میرفتی حالا که یک سال و اندی داری یک دست منو میگیری و با هم تاتی تاتی میکنیم خیلی حال میده
حتی خودت به تنهایی و بدون کمک وایمیستی و دو سه قدمی برمیداری
دیروز خونه باباجان چند بار بدون کمک و با جرات و اعتماد به نفس بیشتر ایستادی خیلی زیبا بود این لحظات یکی از زیباترین لحظات زندگی من بود
خودتم کلی خوشحال شده بودی هی میشستی هی پا میشدی و ما واست دست میزدیم و تو رو تشویق میکردیم
تو هم بلند می خندیدی و دست میزدی کلی ذوق کرده بودی
وفتی رسیدیم خونه توو بغل من بودی داشتیم میرفتیم توو بابا بهم گفت یه چیزی هم تو ببر منم ساکتو برداشتم وقتی اومدم از این در وسط لعنتی رد بشم ناخواسته سرتو از پشت زدم به در و تو زدی زیر گریه الهی بمیرم ولی اشکاتو نبینم مادر منو ببخش که مواظبت نبودم اخه عزیزم تو یه کم سنگینی وقتی بغلت میکنم نمیتونم چیز دیگه ای بیارم در وسطم کوچیکه بارو بنه توو ساکم زیاد به خاطر همینم این جوری شد. ...حالا دارم صغری کبری میچینم تا خودمو راضی کنم که تقصیر من نبود ... بمیرم واست گلم منو ببخش خیلی ناراحت شدم بابا هم منو دعوا کرد دلم میخواد برم بالا سرمو از پشت بزنم به در وسط شاید این جوری حالم بهتر شه......
حالا که خوابیدی و ارومی....
بزار بگم که چه کارهایی که نمیکنی....
حالا که بزرگتر شدی وقتی چیزی رو میخوای با اشاره به اون چیز و اوهوم اوهوم کردن به ما میفهمونی که اون چیز و میخوای....
عاشق توتو و مورچه ای ولی نمیدونم چرا تا یه مورچه می بینی با انگشت کوچولوت لهش میکنی وقتی میخوام گولت بزنم تا غذاتو بخوری الکی میگم توتو رو ببین توو هوا مورچه رو ببین روو زمین
حالا که بزرگتر شدی خیلی کمتر از قبل غذا میخوری همش باید گولت بزنم تا یه کم غذا بخوری خیلی غصه میخورم...
عزیزم تو با صدای بلند خنده های الکی میکنی
چشم و زبون و بینی و موت رو نشون میدی
با دستت بوس میفرستی
فقط نمیدونم چرا عصبانی که میشی مرتب گاز میگیری
دیروز بابا رو بیشتر از ٧ بار گاز گرفتی بیچاره همه جاش سیاه شده
به همه چیز مثل ادم و اسب و تو تو و.... میگی کاکا
خیلی دوست داری خودت تنهایی با قاشق وچنگال غذا بخوری
همش میخای بغل شی مخصوصا بغل بابا
وقتی توو بغل بابایی دیگه نمیای توو بغل من
یک ثانیه روی زمین نمیشینی همش در حال شیطنت و جنب وجوشی.....
با وجود همه شیطنت هات و خستگی هام .....عاشقتم
من به وجود اومدم تا از تو مراقبت کنم اگه بعضی وقتها غفلت میکنم منو ببخش عزیزم....
خدایا کمکم کن تا مادر خوبی برای بچه ام باشم.... خدایا کمکم کن تا بتونم درست تربیتش کنم....خدایا بهم نیرو و توان بده تا هیچ وقت خسته نشم.....
خدایا شکرت به خاطر این فرشته ی زیبا و باهوشی که به ما دادی...
خدایا خودت مراقب همه ی فرشته های زمینی باش مراقب فرشته ی زمینی ما هم باش.....